۱۱ راز در مورد موفقیت در مدیریت
واقعیت هایی در مورد مدیریت و افراد موفق در این حوزه وجود دارد که شما نیز میتوانید از آنها استفاده کنید و ساده تر به اهداف مدیریتی خود دست یابید.
۱-مسالۀ سیاست در میان است.
نمی خواهیم در مورد اصلاحطلب یا اصول گرا بودن حرف بزنیم. منظور سیاستی است که ما بطور روزانه با آن روبرو می شویم، یعنی “آنگونه با کسانی که آنچه ما می خواهیم را دارند یا آنچه ما داریم را می خواهند، رفتار می کنیم.”
۲-این چیز بدی نیست.
مالونی می گوید “چه از رئیس خود بخواهیم که حقوق ما را افزایش دهد، چه از بچۀ خود بخواهیم کار خطرناکی را نکند یا وقتی که از مسئول یک فروشگاه می خواهیم جنس ما را پس بگیرد، هر کدام از این روابط شامل تاثیر گذاشتن و ترغیب کردن دیگران برای بدست آوردن آنچه می خواهیم می شوند.”
رهبران بزرگ اهمیت ترغیب کردن و “قابلیت برقرار کردن روابط موثر و سودمند”، در کنار اخلاق، را می دانند. حتی اگر که فکر نمی کنید کسی که می بینید در لحظه برای شما کاری کند، می دانید که ممکن است در آینده آنها در زندگی شما تاثیرگذار باشند.
۳-موفقیت از محبوبیت شما کم می کند
وقتی که دارید مدیریت را بدست می گیرید، اطرافیان شما شامل همکاران و مدیران از شما حمایت می کنند. با اینحال، وقتی که انتظاراتی که آنها دارند برآورده نمی کنید، از شما کمتر خوششان می آید. بله، موفقیت از محبوبیت شما کاسته است.
مالونی می گوید که برای مدیری بزرگ بودن، شما می بایست “ارادۀ قوی و یک جرات حتی قویتر داشته باشید.” می بایست به یاد خود بیاورید که وظیفه شما خوشحال کردن همه نیست، بلکه بهبود بخشیدن به یک سازمان کلی است.
۴-شما آنقدری که برای خود جالب هستید برای بقیه نیستید
همه فکر می کنند که جذاب هستند، اما مدیران موفق می دانند که داستانهای آنها برای دیگران آنقدر جالب نیست که برای خما می ترسیم که شبیه یک احمق به نظر بیاییم.” اما رهبران موفق می دانند که هر کسی که با او ارتباط برقرار می کنند نیز می ترسد. این افراد موفق هستند زیرا آنها در مقابل این ترس می ایستند. آنها به دنبال آنچه می روند که به آن باور دارند، به دنبال تغییر هستند و در نهایت تغییراتی ایجاد می کنند.
مالونی “آنها همچنین باور دارند که می توانند خطر کنند چرا که اگر شکست بخورند، وضع را درست خواهند کرد. حتی اگر احمق به نظر آیند، احمق نیستند. حتی اگر ضعیف به نظر بیایند، ضعیف نیستند.” ترس باعث نمی شود که عقب بمانند. در عوض، باعث می شود که دست به کار شوند، زیرا می دانند که اصلا کاری نکردن خیلی بدتر از شکست خوردن است.
۵-همیشه شخصی شما را تماشا می کند.
اگر قبل از اینکه با مشتریان روبرو شوید، صبح بدی داشتهاید، هیچوقت نگذارید که این روی صورت شما آشکار شود. همیشه یک نفر تماشا می کند. مالونی می گوید “مردم تماشا می کنند، مردم راجع به شما حرف می زنند و جوامع کوچک هستند.”
اما چگونه باید همیشه کاملا آرام باشید؟ مالونی پیشنهاد می کند که همه یک گروه کوچک خودمانی داشته باشند که به آنها اعتماد دارند. این افراد را با دقت انتخاب کنید و تنها در مقابل آنها دیوار دفاعی دور خود را بردارید. پس دفعۀ بعدی که پشت میز ملاقات هستید، چشمان خود را در حدقه نچرخانید و حواستان پرت نباشد. چرا که همیشه یکی شما را تماشا می کند.
۶-رهبران بزرگ از انرژی خود محافظت می کنند.
رهبران بزرگ می فهمند که چه چیز به آنها انرژی می دهد و سعی می کنند این فعالیتها را بیشتر انجام دهند. آنها همچنین می دانند که چه چیزی انرژی آنها را می گیرد و اینگونه فعالیتهای خود را کاهش می دهند.
مالونی نوشته است که “در مورد انرژی خود فکر کنید. موضوع فقط آنچه نیست که بیشتر دوست دارید، بلکه در مورد چیزی است که شما را تغذیه و چیزی است که شما را خالی می کند. و البته نه فقط چیز، که ممکن است این یک شخص باشد. تلاش خود را بکنید تا چیزهای خوب را بیشتر کنید و چیزهای بد را کاهش دهید. فقط می بایست بفهمید که شما قدرت انجام اینکار را دارید، حتی بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را بکنید. پس محکم بایستید و دست به کار شوید.
هر چه که در زندگی انرژی شما را تخلیه می کند را نابود کنید، و آن را با چیزی جایگزین کنید که به شما الهام می بخشد.
۷-شما باید بدانید که چگونه اعتبار کاری بدست آورید بدون اینکه ادعایی داشته باشید
رهبران بزرگ نیاز به این ندارند که در مورد موفقیتهای خود جار بزنند یا به بقیه بگویند که چقدر بینظیر هستند. مالونی در اینباره میگوید: “اگر احساس نیاز میکنید که مسائل مرتبط به خود را توضیح دهید، تلاش میکنید که اعتبار بدست آورید، یا از سر ترس خود از ریسک کردن خودداری میکنید، بدانید که کسی شما را به عنوان یک مدیر موفق نخواهد دید.”
او همچنین توضیح میدهد که وقتی یک مدیر حرفهای به موفقیت میرسد و زحمتهایش نتیجه میدهند، او به کارکنان، داوطبان، اجتماع و … اعتبار بیشتری نسبت به خود میدهد و آنها را عامل موفقیت خود مینامد. مدیران موفق تعریفهای دیگران از خود را جدی نمیگیرند و به علاوه وقتی مسائل خوب پیش نمیروند مسئولیت این را قبول میکنند.
برای اینکه شما هم به این درجه از اعتماد به نفس برسید، ابتدا نیاز دارید نقاط ضعف و ترسهای خود را شناسایی کرده و تلاش کنید آنها را برطرف گردانید. وقتی که بدانید این نقاط ضعف دقیقا چه هستند، در عین حال خواهید فهمید که نقاط قدرت شما چه هستند و چه ویژگی و مزیت منحصربفردی را به سازمان و محل کار خود عرضه میکنید.
علاوه بر موارد بالا، به عنوان یک مدیر بزرگ همچنین باید یاد بگیرید که وقتی نظری منفی در مورد خود شنیدید، آن را شخصی نکنید. میبایست یاد بگیرید که چگونه از اینگونه مسائل بگذرید و خود را به خاطر آنها قضاوت نکنید.
۸-مدیران بزرگ در مکالمههای تخریبکننده شرکت نمیکنند.
اگر تابحال شده باشد که در مورد موسسه یا افرادی که با آنها کار میکنید، نظراتی منفی داده باشید، هنوز متوجه آنچه که تمام مدیران موفق آن را بخوبی می دانند نشدهاید: تخریب کردن دیگران در نهایت تنها به خود شما صدمه میزند.
چرا؟ برای اینکه مردم به شما اعتماد نخواهند کرد و یک رابطۀ عمیق با شما نخواهند داشت. حتی شاید کمتر به شما احترام بگذارند – و وقتی که احترام از بین برود، تلاش زیادی لازم است تا آن را دوباره به دست آورید. حتی اگر که شما مکالمه را آغاز نکنید، اگر که یک نقش منفعل داشته باشید و وقتی دیگران صحبت میکنند بخندید، باز هم گناهکار به حساب میآئید و شریک جرم آنها هستید. پس بهتر است که موضع خود را قاطع مشخص کنید.
به گفتۀ مالونی “هر چقدر هم که به اینکار وسوسه شوید، هیچکس، هیچچیز و هیچ مکانی که به شما مرتبط است را تخریب نکنید، مگر اینکه در بین مجموعهای از دوستان باشید که به آنها اعتماد کامل دارید.”
۹-شما میبایست از مسئولیتهای خود فراتر بروید
راحت است که مسئولیت خود را انجام داده و کارهای تکراری را هر روز تکرار کنیم. وظیفه و کار ما همین است. طبق نظر مالونی، این طرز فکر ممکن است برای شما راحتی بیاورد، اما غلط است. او میگوید “رهبران بزرگ در نظام فعلی کار نمیکنند.
آنها نظام را تغییر میدهند تا چیزی که میخواهند را بدست آورند. آنها راهکارها، پروژهها و پیشنهادهایی حرفهای را ارائه میدهند که روسایشان به آنها فکر نکرده بودند. آنها زودتر از دیگران فرصتی که به آنها نزدیک میشود را میبینند و از آن استفاده میکنند.”
۱۰-مدیران موفق در روابط حرفهای هستند.
پس لازم نیست که یک بند حرف بزنید، بجای آن “آنقدر اطلاعات در مورد خودتان به دیگران بدهید که برای آنها جذاب شوید و البته اطلاعات آنقدر زیاد هم ندهید که کنجکاوی خود را از دست بدهند. “
او میگوید “هر موضوع مکالمه را به صورت نوشتاری یا گفتاری تمرین کنید تا بر آن تسلط کامل پیدا کنید. قبل از اینکه حرف بزنید برای یک ثانیه در مورد آنچه میخواهید بگوئید فکر کنید. ایمیلهای خود را قبل از فرستادن یکبار دیگر هم بخوانید. در طول زمان کمکم این دقت تبدیل به عادت شما میشود و خودبهخود از دیگران بیشتر متمایز میشوید.”
۱۱-شما میبایست زندگی جدا از کار خود را داشته باشید.
مهم است که تعادلی میان زندگی و کار ایجاد کنید. اما جدا از این، مدیران موفق میدانند که به یک زندگی نیاز دارند تا بتوانند بیشتر در مورد دیگران بدانند، مسائل را از زوایای مختلف ببینند و اطلاعات و دانش خود را افزایش دهند.
ساده است که در تلۀ این “ایدۀ غلط که کار ما تنها چیزی است که اهمیت دارد گیر کنیم. وقتی که وارد جریان زندگی بشوید، میفهمید که زندگی شما مثل خورشید نیست که مرکزیت تمام چیزهای مهم را داشته باشد. شما میفهمید که زندگی دیگران به دور زندگی شما نمیچرخد.
میفهمید که مشکلاتی که در موسسه خود با آنها روبرو هستید برای اکثر افراد مهم نیستند. میفهمید که چالشهایی که با آنها روبرو میشوید و انقدر برای شما خاص هستند … چندان خاص نیستند.”
منبع : آلامتو